زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

گل بهاری مامان و بابا

دندانه زهرا در استانه 6 ماهگی

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام می خوام نشونتون بدم صاحب مروارید شدم یواش یواش و بی صدا شدم جزء کباب خورا هوراااااااااااااااااا دندونه زهرا جونم در اومد مبارکت باشه عزیزم  دو روز مونده 6 ماهت تموم  بشه دندونت در اومده عزیزم       ...
31 شهريور 1392

زهرا و سفر به قم

  دخملی مامان یادته چند روز پیش برات کیک خریدیم و گفتم که روزه دختره و گفتم که تولده حضرت معصومه هست خوب حالا شمارو اوردیم خونه حضرت معصومه تا انشااله به برکتش دختره خوب و خانومی باشی جمکران هم رفتیم ولی فعلا عکسش رو ندارم اینم چند تا عکس اینم بگم که شما خیلی خانوم بودی و اصلا اذیت نکردی تازه یه دوست خوب هم به اسم نازنین فاطمه پیدا کردی که خواهرزاده خاله محبوبه هست   اینجا هم تو راهه برگشته که شما خوابیدی و دستت رو گذاشتی رو صورتت اینجا هم برای نهار یه جای خنک استادیم و شما خیلی خوشحال بودی   اینم یادگاری برای دخملی از قم   ...
25 شهريور 1392

تولد حضرت معصومه (روزدختر)

  دختره گلم روزت مبارک عزیزم امروز روز تولد حضرت معصومه هست خواهر امام رضا ع که روزه دختر هم نامگذاری شده انشااله که رهروه راهشون باشی و خودشون دسته هدایت بهت بدن امروز با بابایی رفتیم بیرون و برات کیک گرفتیم و یه سی دی به عنوان هدیه روزه دختر اینم عکس شما با کیک عکس هدیه ات   توی این عکس داری تلاش میکنی بگی بابا شکموووووووووووووو داری سیب میخوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟/   ...
15 شهريور 1392

بابا

دختره نازه مامان شما دیگه داری تلاش میکنی که صحبت کنی یهمدت شدیدا در حال تمرین هستی که بگی بابا کلی هم توف بارونمون میکنی با با بابابابا  پشته هم یک بند میگی 
14 شهريور 1392

سفر به تهران

هورااااااااا ما اومدیم  چند روز رفتیم تهران خونه دایی احسان(دایی مامانی) و چنننننننننننننند روز هم خونه خاله زهره خترم هزارررررررر بار شکره خدا که خیلی خانوم بودی و اروم بودی و اصلا مامان رو اذیت نکردی یه چند تا عکس هم واسه یادگاری برات میذارم اینجا امام زاده هاشمه اینجا هم پسردایی های مامانی داشتن بازی میکردن و شما نگاهشون میکردی اینجا هم میخواستیم بریم خونه زینب جون که شما حاضر شده بودی و بغل علی پسر داییم مهربونه مامانی بودی اینم عکسه اولین غلطی که زدی و من رو شدیددددددددا خوشحال کردی ظاهرا شما تنبل تشریف  داری مادر   ...
11 شهريور 1392

بعد از چنننننننننننند روز

دخیه مامان ببخش دیر برات  دارم خاطره مینویسم اخه نبودیم رفته بودیم ولایت با اینکه کم بودیم ولی خوش گذشت و شکره خداااااااااااااااااشما خیلی خانوم بودی و اصلا غریبی نکردی راستی از اونجایی که مدله مهشید جون بودی دیگه هر وقت میریم پیشش یه چند تا عکس مارو مهمون میکنه خدا خیرت بده مهشییییییییییید اینم چندتی عکس از سفرمون     ...
3 شهريور 1392

عید فطر

عزیزه مامان قربونت برم امسال اولین عید فطر رو در کناره مایی فدات بشم امیدوارم سالهای سال این روزه بزرگ رو کناره هم جشن بگیریم و زیره سایه امام زمان دختره خوب و مومنی بشی که ما بهت افتخار کنیم   زهرا امروز دختره خیلی خوبی بودی خیلی در کنارت ارامش داشتم ممنونم دختره نازم عکس هم فعلا نمیتونم بذارم رمه دوربین قاط زدهههههههههه 
18 مرداد 1392

چهار ماه و ده روزگی زهرا

واییییییییی چقدر منتظره این روز بودم یک روزه رویایی که همه میگفتن با اومدنش همه چیز خوب میشه گریه ات  خوابیدنات همه چیزت واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟// خوب  خداروشکر  امروزم رسید امیدوارم که خیلی خوب باشی و سره حال عزیزم البته خداروشکر خیلی بهتر شدی دیگه داری خانوم میشی عزیزه دلم امروز بردمت حموم که دیگه هرچی مونده بود تو تنت اب ببرش خخخخخخخخخخخخخ اون بالا چکار میکنی شیطون   ...
12 مرداد 1392