زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

گل بهاری مامان و بابا

چهاردست پا

وای وای دخملی شرمنده که من اینقدر تنبل شدم مامانی نمیدونم چرا نمیرسم چیزی بنویسم  البته این مدت اتفاق خاصی نیوفتاد جز اینکه شما یدونه دیگه دندون در اوردی یعنی دندونات شدن 7 تا و اینکه بالاخره چهار دست و پا میری هورااااااااااااااا   ...
13 اسفند 1392

روزهای سرد و بدون گاز

دخی جون این روزها که اینجا برف اومده هوا خیلی سرد شده و گازمون هم قطعه و ما با گرمای بخاری برقی و اسپیلت میگذرونیم که شکره خدا گرمیم  به تلافی تنبلی های گذشته چند تا عکس میذارم که جبران بشه اینجا  خانوم خانوما داره تلویزین نگاه میکنه اینجا هم محمود اباده سرددددددددددد در کنار دریا عشق فرمون زهرا داره برا طرفداراش دست تکون میده خوب دیگه هلاک شدم بذارید بخوابم   ...
16 بهمن 1392

ده ماهگی

  دخمله نازه من مامان خیلی تنبلی میکنه و برات چیزی نمینویسه شرمنده یک ماه از پست قبلی گذشته بهتره با عکس برات توضیح بدم  کارایی که یاد گرفتی هم اینه که دستت رو میشناسی عمو جواد بهت یاد داده میگن الله اکبر دستت رو میبری بالا . بای بای میکنی .  اب اب  میگی . به کباب میگی باب   تو این مدت مهمونی به شادی زیاد رفتیم یکیش تولد فرزان کوچولو بود که شما خیلی خوشحال بودی    ببین چه جوری داری فشفشه رو نگاه میکنی    اینجا هم توی عروسی هستی عزیزم خیلی خانوم شدیا    قیافه رو    اینجا هم امل یه شب با خاله حمیده و یکی دیگه از دوستای بابایی رفته بودیم خرید فست ...
13 بهمن 1392

یلدا و نه ماهگیت مبارک

دخمله نازم یلدات مبارک الهی که سالهای سال این شب رو جشن بگیری عزیزم  امسال شب یلدا خونه دایی جواد بودیم خیلی خوش گذشت و شما کلی کیف کردی امسال یه عضو جدید هم داشتیم عمو مجید شوهره مهشید جون الهی که خوشبخت بشن خیلی پسره خوبیه و شما باهاش خیلی دوست شدی راستی اون شب تولد دای جوادم بود  دختره نازم تا الان شما 4 تا دندون داری و دوتا نیشات هم سرش سفید شده هورا هورا  اینم چند تا عکس از مهمونی و اتلیه خونگی که برات درست کردم   ...
4 دی 1392
1