گریه در مهمانی
واییییییییییییی زهرا زهرا گله مامان چت شد عزیزم بعد از مدتها که منتظر بودیم یه مهمونی دعوت بشیم اونم اینجوری شد
اولش خوب بودی خاونمه خانوم افطار رو که خوردیم شما رفتی بغل بابایی اروم بودیا ولی وقتی عمو جعفر گرفتت گریهات شروع شد وایییییییییی مگه ول میکردی گذاشتمت رو پام یکم چرت زدی ولی سرو صدا بود نتونستی بخوابی و شروع شد انقدر گریه کردی و جیغ زدی که به حق حق افتادی و ما مجبور شدیم برگردیم خونه توی راه تو ماشین شیر خوردی و خوابیدی خونه هم که رسیدیم بیدار نشدی و راحت خوابید.
بعلههههههه اینم از مهمونیه ما لطف کردی و از دماغمون در اوردی مادر.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی